شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۵

6-3-85

میان
میرن
میدونی ؟
دوستشون ندارم
روزا رو میگم
میدونی !؟
تموم میشن
! میدونم
تموم میشم
میدونی ؟؟

دوشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۵

..

بین من و تو و فاصله هه
تو که رفتی
!.. هه
دلت واسه منم نسوخت
.. چه برسه فاصله هه
دلم نیومد فاصله هه رو تنها بزارم
میدونی ؟
داره بزرگ میشه
اونقدر که حس میکنم
یه کمه دیگه خودش میتونه تنها بمونه
هوم
خوب نیست

یکشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۵

..

نبودم
حتی توی خودم
میخوام برگردم
هر چقدر
د ی ر
لعنت به من
اگه یاد نگیرم
فاصله م رو حفظ کنم
یه جایی دارم غرق میشم
میدونی ؟
چقدر فرصت دارم
تا
عبور ؟
من جا موندم
ساعتم میره جلو
هــــــــــــــــی
واستا برسم لعنتی

..

جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۵

In The Hell !

بودی
اندازه ی دلتنگیه من
خب دلم میخواست حرف بزنی
حرف میزدی
صداتو نمیشنیدم
داد میزدم
صدامو نمیشنیدی
دستمو اوردم جلو بگیرمت
گرفتمت
میشنیدی
میدونستم خوابم
گفتم برو
نمیخواستم
نفهمیدی
رفتی
نبودی
گم میشدم انگاری
سیاه
ساکت
س رد

کوشی ؟
آهــــــــــــــای
نمیخوام
برگرد
میشه ؟
میدونی
دیر میشه ها
خیلی دیر
:(( خـــــــیلی

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۵

Heeeeey ..

آهای خداهه
کجایی ؟
میدونی
دلم گرفته بود
فقط همین
زیاد
زیــــــــاده زیاد
هی
خیلی وقته خوابام غرق نشدن
خودم شدم تعبیر خوابام
میخوام برگردم توشون
هی خداهه
آهــــــــــــــای
میشه آرزو کنم ؟؟
هوم
میخوام
خـــوب
خب ؟
خداهه !؟
بیا
فقط یه بار
بیــا
:( بیــــــا دیگه
میشه ؟؟
ببین
گم میشما
الان گفته باشم
بعدا نگی نگفتی
دیگه ام نمیگم
میدونی ؟
دیر میشه
.. میدونم

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۵

Happy Birthday !

میدونی؟
دلم تنگ شده
انقده باهات حرف دارم که انگاری هرچقدم بگم بازم کمه
برای بوسیدنت
برای بغل کردنت
:( برای خیــــــــلی بغل کردنت
اونقدر محکم که حتی خدا هم زورش نرسه ببردت
دلم قصه میخواد
بگی
بگی
بگـــــــی
وسطاش سرفه ت نگیره
نفست بند نیاد
بعد اسپری
یک
دو
..
راستی خدا چه شکلیه؟
دیدیش ؟
نیستی
بزرگ شدم
! زیاد
خواب دیدم بغلت کردم
تو خواب خوابم برد ، بیدار که شدم نبودی
خوابم پره سیب بود
سیبای سبز
ترشه ترش
میخواستم بگم تولدت مبارک
نبودی که
:( نیستی که
...
میدونی ؟
دوست دارم
زیاد
.. هنوز

جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵

Volume

خب مثه این میمونه که تو نیستی
نه یعنی اصن نیستی
بعد یهویی میای
کم
کم
کم
حجمت بزرگ میشه
همینجوری هی
بزرگ و بزرگ و بزرگتر
تا یه جایی که خیلی زیاده
اندازه همه ی قلبم
بعد خب
یهویی نیگا که میکنم
میبینم حجمه هست
تو نیستی
حجمه خالی از تو
آزار دهنده س
خداهه ولی خب خوبه
هنوزم خیلی خوبه حتی با اینکه خیلی پیر شده ها ، بازم خوبه
، یه اندازه ی زیادی
قلبتو بزرگتر میکنه
جای بیشتری داری تا خورد شدن
ترک شاید
، ولی خورد
نه
نمیذاره
نمیذاره خورد شی
اونقدر نرم میشی
که هیچی نمیشکنه
حالا دارم به حجمه فکر میکنم
تا سه
روز
هفته
ماه
جای حجمه رو انقدر بزرگ میکنم که حجمه گم شه
شایدم حجم بزرگتری بسازم
! کسی چه میدونه
یه چیزی مونده بود
میدونی ؟














ت و
خیلی
ب د ی

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

Babay !

مینوشتم
زیاد
بعد پاک کردم
خب بعد باز نوشتم
باز پاک کردم
یه کم فکر کردم
دفعه بعد یه جورایی دلم خیلی میخواست پاک نکنم
تیکه تیکه ش کنم
نشد خب
پاکش کردم
بعد ننوشتم
تصمیم گرفتم که دیگه ننویسم
بعد تصمیم گرفتم الان دیگه ننویسم
بعد دیگه تصمیم نگرفتم
نمیدونم که بعدا چیکار کنم که
الان نمیگم خب دیگه
بعد
ا
کسی چه میدونه
...
یکی بره منو یه جا قایم کنه
بعدشم یادش بره کجا
:( لطفا