چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۴

Me & U

من و تو
من و تو
من و تو
بعدش یهویی یه ویرگول
،
بعدش من
منه خالی
.. خالیه خالی
از همون روز که من و تو بودیم
بعدش لب ساحل
نسیم خنک بود و من و تو
صدای موج
بوی توفان
.. شن
من و تو
تا من بال هام رو باز کردم وپر کشیدم و رفتم و رفتم
. و تو که توی موجا گم شدی
از همون روز تا حالا
من
.. تو
. من هم خالی شد
دیدی !؟
! بال های خیال من وسیع تر از موجای باور تو بود

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴

My Doll

من خانه سبزم را ترک کردم
من چوب پيرم را رها کردم
... و هنوز در خوابم

در خواب ميبينم که در تاريکی درخشان
عروسک من در گهواره اش
در زير درختان زمزمه ميکند
ما خواهيم رفت ،به دورها
به دورها
... به دور ها

عروسک من گريه نکن
.اشک نريز
من ترا به آغوش خود ميفشارم
برای اينکه به خواب بروی
من ترا ميخوابانم
. من مادر تو نيستم
شايد من همزاد تو هستم
.. که سالها پيش مرده است
مرا نه برای چشمهای خيس تنهايم
بلکه برای قلبم
. دوست بدار

شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۴

With Sky

یه شبایی هستش که دل آسمون یه جوری میگیره که میخوای بغلش کنی
بعدش میخوای همه آسمون بیاد تو بغلت .انقدر بزرگ میشی که آسمونو بغل میکنی بعدش آسمون میزنه زیر گریه .خیس میشی
خیسه خیس
میای پایین میشی خودت خوده خودت
بعدش زیر بارونا هی خیس میشی و میری و میری

جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۸۴

My Dream

چشمامو ميبندم بعدش فرشته هه مياد
. نيگام ميکنه .. ميخنده
ازون خنده خوبا که من دوست دارم وقتی کسی ميخنده اونجوری بخنده
نيگاش ميکنم
نيگاش ميکنم
نيگاش ميکنم
چشمامو باز ميکنم .. پر ميزنه و از پشت پلکام ميره ته آسمون نقطه ميشه
نقطه هه برق ميزنه بعدش منم را ميوفتم و ميرم و ميرم و ميرم
راستی خیلی وقته نقطه مو گم کردم
نقطه م کو !؟

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

Hiss

هیس
دلم داره خودشو دوره می کنه
هی
هی
هی
هی

Devoid Of ..


کسی نیست که بفهمه من چی میگم و من همش هی تو آینه خودمو دوره میکنم یه جاهایی درجا میزنم
دلم میگیره مثه اون موقه یی که گرفت گرفت گرفــــــــت
بعدشم تازه هیچی
میرسیم دوباره اول صفحه بعدی
... هنوزم اون حرفه هی تکرار میشه
" هرگز قایقی را که در حال غرق شدن است رها نکنید "
هرگز
نه
غرق
هرگــــــــــــــز
رها
نه
نکنید
نکنیـــد
! غرق شد
هنوزم میترسم .هنوزم دلم میگیره میبرم یه جا قایمش میکنم
.. دوره دوره دور
بعدش هنوزم هیچکی نمیفهمه که چه جوری خورد شد
.. اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ خ و ر د شد
.. دلم یه سیلیه محکم میخواد یکی بزنه یه جوری که
ولش کن دیگه هیچکی نیست خالیه خالی
خب راستش
هیچ فرقی نداره
دیگه نمیخوام خودمو گول بزنم
.. دیروز قایقه غرق شد
. هیچکیم ندید
یه مرز میکشم دوره خودم دیگه به هیچکی نزدیک نمیشم
هیـــــــــــــــچکی
دلم لاک میخواد.برم توش قایم شم .هیچکی نبینه منو دلم ازون مه ها میخواد که تو خوابام میاد میخوام خواب نباشن واقعی باشن برم توشون گم شم
گمه گم
هیچکیم نباشه
دیگه دوستتون ندارم
هیچکودومتونو
هیچـــــــــــــــــــــــکیه هیچکــــــــــــی
موندم موندم موندم
دیگه هم نرفتم
.. ته اقیانوس باورت .. باورم .. باور ش
.. پوسید .. پوسید .. پوسید م .. پوسیدم
. قایقه غرق شد

دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۴

Finish ?!!

حالا بالاخره یه جایی آخره خطه دیگه نه؟
آخره خطم شده . باید تموم شم
حالا آروم اسممو بنویس بعدش چندتا نقطه بزار چون دوستشون دارم
. مثل ... نمینویسم خودم که میدونم . بسه
.. مثل
بعدش یه نقطه. بعدشم تموم
بعدم نداره
گرفت
گرفت
گرفــــــــــــــت
.. دور شدی .. دوره دور .. آهای
کی تموم شدم ؟
.

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۴

Again

چرکنویس شدم
طرحم رو قبل از کشیدن رو خودم پیاده میکنم
بعدش خودم رو میندازم سطل آشغال دوباره شروع میکنم
...

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴

Ninishka

یه کلبه دارم وسط جنگل اون وسط وسطا که هیچکی نمیتونه بره بعدش نورشم خیلی کمه سقفشم آسمون نیست برگای درخته. برگای بزرگ.بعدش یه نور کمی هم از لای شاخه ها میزنه توی کلبه م تاریکه اما یه عالمه شمع روشنه هر شب تولد میگیرم هر شب شمع فوت میکنم هر شب به دنیا میام بعدش تو کلبه م نجاری کنم ازین عروسکای چوبی میسازم .یه عالمه تمشک وحشی هم میخورم .آها تنها هم نیستم یه بچه گرگ دارم که همش تا دلم میگیره تا بغضم میگیره بغلش میکنم سرم رو میبرم تو بغلش بوی بچه گرگ میده بعدش آروم میشماسمشم گذاشته بودم نینیشکا .بعدش یه کفشدوزکم دارم که شبیه قرمزیه شایدم اصلا خود قرمزی بود اسمشم قرمزیهتو کلبه م یه اجاقم دارم که وقتی شب شد میرم کنارش گرم شم اما چون نینیشکا از آتیش میترسه هیچوقت روشن نمیکنم.من و نینیشکا و قرمزی همینجوری هی زندگی میکنیم تا قرمزی یه روز میمیره بعدش من فکر میکنم گم شده دنبالشم میکردم پیداشم نمیکنم.بعدش چون دیگه قرمزی نیستش فقط من و نینیشکا زندگی میکنیم .من بازم هی عروسک چوبی میسازم.خونمونم که تموم شد تعمیرش میکنم روزا هم میرم از رود خونه با اين سطلای بزرگ چوبی آب میارم .هی هم ازش آب ميريزه .هر جا هم میرم نینیشکا باهامه.زمستون میشه نینیشکا هم بزرگ میشه انقد بزرگ که قدش میشه تا کمره من .بعدش شبا میتونم برم تو بغلش بخوابم.بعدش یه شب که سرده منم دلم گرفته یه عالمه هم تو بغل نینیشکا گریه کردم آسمونم ماه داره ،ماه کامل ،قلبم یهویی خیلی میسوزه بعدش چشمامو باز نمیکنم هی سوزش قلبم بیشتر میشه منم هی خودمو جم میکنم که گرمم بشه ولی هی سردم میشه بعدش یهو سبک میشم ،خیلی . یه جوره خوبیم میشه بغضم ندارم بعدش پرواز میکنم میرم .يهونی نيگران نينيشکام ميشم. برمیگردم صبر میکنم تا همه قلبم رو بخوره بعدش که تموم شد میرم جلو میبوسمش نازش میکنم دلم براش تنگ میشه اما خب ، نینیشکام تنها نیست یه عالمه عروسک چوبی اونجا مراقبشن . پر میزنم و میرم و میرم

کلبه ام کو ؟


دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۴

My Point ...

برای نقطه هام ،اونایی که فاصله بودن اما هیچوقت جدا نشدن
دلم
تنگ
شد
ازین ممتد بودن لعنتی
خط
خط
خط
بهارم تموم شد
رنگم نزد
زرد
زرد
زرد
...

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴

Notation


( آرزوهام ..( خب هر کسی داره دیگه نه ؟
مال من رنگ بيرنگی گرفته.يه رنگی که در نمياد .. ديدی دلت يه جوريه؟ از کنار آدما رد ميشم
.. رد ميشم
رد ميشم
(حواسمونم هست که تنه نخوريم )
انگاری خودمم رنگ بيرنگيم شدم
ديگه اون بغض لعنتيه تو چشمامم نميبينی
حتی اونم کشتم
، تمرين بی حسی ميکنم
، هر روز
. روزی یک ساعت
ميام اينجا مينويسم که به درک بودنم رو ثابت کنم
( حتی نميدونم برای کی ..شاید همه )
! همه
مسخره تر از هميشه
همیشه
..
گفته بودم قبلا ،عين اينکه بندازنت تو يه اتاق در بسته که پنجره هم نداشته باشه بعدش هی خودتو ميکوبونی به در و ديوار .آخرشم خسته ميشی ميشينی يه گوشه.بعدش باز پاميشی خودتو ميکوبونی به در و ديوار بعدش ... .آخرم نداره همينجوری ادامه ميدی
اين روزا ،تنها تر شدم.تنهاتر و بيصدا تر.اونقدر که ديگه خودمم برای خودم دستی تکون نميدم
حس بديه
عادت و عادت و عادت
عادت به کشيدن
عادت به نوشتن
عادت به رفتن
عادت به بالشتت
عادت به آدما
عادت به ندیدن
نخواستن
نرفتن
...
! .. دارم عادت ميکنم به همه چی حتی خودم

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۴

...

تو یه فضای مبهمی از شهر یه جا که ثانیه هاش تو گنگی پرپر میزنن
یه جا هست
یه جا هست که تو نشستی اونجا و
نشستی اونجا و خیره شدی
خیره شدی به
به یه حجمی از
یه حجمی از خالی بودن
از خالی بودن خودت
از خودت
از خودت
از خودم
. از خودم داره حالم بهم میخوره

یه جا میخوام با چندتا نقطه و یه فاصله
بعدش یه پاکنی که بتونه خط محکمه روی ثانیه هام رو پاک کنه
از ممتد بودن خسته شدم
.. اصلا یه چیزی میخوام که بودنمم پاک کنه

چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۴

Happen

بعدش من که برگشتم هزار تا غروب پيرتر شده بودم اونقدر که هيچکيه هيچکی منو نشناخته بود
هيـــــــــــــــــــچکی
هر چی واميستم نميای کوشی پس؟
يه جا بود که پروانه هاش بالشون نشکسته بود
من چرخيدم و چرخيدم و چرخيدم
بعدش تو اون حوضه که پر آب بود ،آبشم سفيد بود غرق شدم
بعدش هی خودمو نفس کشيدم تا ته دريا رسيدم که پره جلبک بود
من ازين جلبکا ميخوام
يه عالمه
با اون ابرا که بالای دريا جم ميشه
بعدش ازون هوا ها ميخوام که بالای کوه داره

تازه اون موقعی دیگه دلم تاپ تاپ نمیکردش که قلبم تند تند بزنه که نفسم بند بیاد وقتی بالای کوهم بعدش بترسم سرم گیج بره
اصلانشم اینطوری نبود عین وقتی بود که کنار دریا آرومه آرومم
ميای بريم کوه ديگه نه؟
اخه اون روزی خیلی بد بود که هوا شرجی شده بود بعدش موهام که صاف کرده بودم باز وز کرد
همون موقع که گم شدم رو ميگما
بعدش چرخيدم رو ماسه ها
بعدشو يادم نيست
اما بيدار که شدم داغ بودم همه بالشت و ملافم خيس شده بود بعدش يخ گذاشته بودم رو صورتم انقده خوب بود که نگو
بعدش نميدونم چی شده بود اون آقاهه سرم رو کشيده بود پنبه گذاشته بود رو دستم
هنوزم سرم درد ميکنه تازه جاشم مونده من نيگاش کرده بودم بعدش خنديد اما من لبام باز نشده بود
بعدش که برگشتم يه عالمه چشمام پيرتر شده بود
اون گفتش اينو. بعدش من آينه رو نديدم
ميگه دو روزه خوابی .ميدونم که چرت ميگه چونکه من اصلانشم خواب نبودم
حالا قرصام رو نخورم بازم ميرم همونجا ،همونجا که پروانه هاش بالاشون نشکسته بود بعدش چشمامو ميبندم قرصامم ميزارم زير بالشتم
گفتم خوردمشون .اونم احمقه چون که باور کرد بعدش من ايدفعه خنديدم
.حالا من اگه رفتم نگی نگفتيا چونکه گفتم

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴

Relate

من دلم گرفت
دلم خیــلی گرفت
بعدش راه افتادم تو یه جاده
رفتم و رفتم و رفتم و رفتم
خیلی جاها خیلی جاهای دور که دوره دورن
بعدش دلم که گرفته بود تنگ هم شد
بعدش یهو یه جا موندم .موندم و موندم
دلم پر کشید یهویی .همینجوری تو آسمونا چرخید و چرخید ومنم سرمو گرفتم بالا دستم رو هم گذاشتم سایبون رو پیشونیم و دلم رو نیگا کردم
یه خنده اومد تو چشمام
بعدش دلم ازون بالا تقی افتاد
منم همینجوری واستادم نیگا کردم حتی نشد که برم و بگیرمش
ش ی ک س ت
خورده خورد شد بعدش خم شدم خورده هاشو جم کردم تو دستام گرفتم و راه افتادم
.. بازم رفتم .رفتم ورفتم و
تا آخر جاده
. جاده ی پر از خاکستری و سرد
حالا تو اگه یه روزی رفتی تو یه جاده که خاکستری بود سرد هم بود ته جاده هم تو مه گم میشد ویه خط نقطه چین از خون هم وسط جاده بود بدون که من تا ته این جاده رفتم و
. رفتم و رفتم و رفتم و .. ، گم شدم

یکشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۴

Scratch Paper


من میگم چطوره هزار سال ازم بگذره بعدش از یه عمقی بیوفتم بالا و بشکنم یا شایدم خورد شم

یا بیا یه کاره دیگه

هوم هزار سال کمه ،پونصد سال

یا نه پونصدم کمه .. دویست و پنجاه

خب اینم کمه .بیست و پنج سالم که شد خوبه

خوب بزار ببینم حالا سه چهار سال دیگه وقت دارم تا خورد شم

چی کار کنم !؟

آها راستی اون دختره رفت

.. هی رفت و رفت و رفت و گم شد

( نمیگم )