چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۴

Reality

خوبییه حموم به اینه که وقتی زیر دوش وامیستی هر چقدم که بلند گریه کنی هیچکی صداتو نمیشنوه
خب من باید فکر میکردم که خواب دیشبم باید تعبیر شه
اما نه دیگه انقده زود
خیلی زود بود
خیــــــلی
پاییز داره میاد
پاییزه بد
نشونه های لعنتیش نزدیک شدن
خب تا کامل نگرفته مون بشینیم یه جا که هنوز پرستو هاش پر نکشیدن برن
حرف بزنیم
آخ که چقد الان میخوام یکی باشه حرفامو بهش بگم
یه جا که هنوز این پاییز لعنتی بهش نزدیک نشده باشه
راستی
دیگه احتیاجی نیست فرشته هه رو ببینم
سه تا نقطه
. تموم
بعدش
هی
هی
هی

Long Some

خیلی وقت بود جاده م گم شده بود
شایدم من
بهر حال نبود
داشتم میرفتم اما نه مثل همیشه
همینجوری هی بیخودی میری خب؟
بعدش هم هیچی نمیشه
دیدی هی میری آخرشم نمیرسی؟
همینجوری
همش منتظر بودم انگاری
که یه چیزی بشه آخر جاده هه مثل همیشه معلوم نبود یعنی تو یه عالمه مه گم میشد
فقط ایندفعه کنارای جاده هه هم هیچی نبود
همینجوری هی برو برو برو
حتی اصلا نشستم
تا بیدار شدم
بدون جیغ
بدون خون
بدون باتلاق
فکر میکنم ادامه ی جاده هه خیلی بیخود شده
سکوتش وحشتناک تر از باتلاق هاشه که تو خون غرق میشن
تو فکر فرشته سبزه ام
باید ببینمش بهش بگم اصلا دیگه نمیخواد هی هرچی من گفتم بره به خدا بگه
خسته ام
از خوابیدن م ی ت ر س م
حالا باید 2تا لیوان بزرگ نسکافه بخورم که خوابم نبره
. شایدم رفتم دوش گرفتم

سه‌شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۴

Bibiy !

خب یکی میاد
یکی از یه راه خیلی خیلی دور میاد
فکرشو بکن یکی رو انقدر دوست داشته باشی که وقتی از یه راه خیلی دور میاد بهش میگی برو گمشو
.. میره
میره که گم شه .اونم واسه همیشه
گم میشه
! این دفعه هم بدون خدافظی
بیشتر از همیشه دوستش داری
. هوم .. از دوست داشتنمم متنفرم
وقتی رفت میشینی اون آهنگه رو گوش میدی

واسه موندن دیگه دیره نگو نه .. باغچه یه سبز دل عاشق من .. همرنگ کویر
هی تیکه های آهنگه میکوبه تو سرت
همیشه .. دروغ ..حسی که محتاج تو بود .. داره میمیره ..وقتی منتظر بودم کجا بودی؟ .. دیگه دیره ..جواب تو
وقتی منتظر بودم
وقتی
منتظر
حالا
دیره
پای من یه جایی گیره
داره میمیره
م ی م ی ر ه
هی
هی
هی
...

دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۴

Some Body ..

یکی بود یکی نبود
یکی اومد
یکی رفت
یکی باید میومد
یکی نیومد
یکی گم شد
دلم برای یکی یه دنیا تنگ شد
یکی رفت که نیاد
که بخوام باشه ولی نباشه
یکی وقتی باید بود ،نبود
هی نبود
بعد اومد
یکی خیلی دیر اومد
خیلی
یکی ساعت دلمو زیر پای رفتنش خورد کرد
بعد نیومد
هی نیومد
وقتی اومد دیگه دلم ساعتی نداشت که بخواد برای اومدنش تند و تند تیک تیک کنه
یکی رفت
یکی اومد که باز بره
که باز دیگه نیاد
نکه نخواد
که نزارم
. تموم
آها خب میدونی من همیشه از قسمت دوم بدم میاد
سیندرلا هم که اونقده قشنگه همیشه از قسمت دومش حالم بهم مبخوره
هر چی فقط یه بار اولش خوبه
بعدش میشه مثل قسمت دوم سیندلا
هوم
یادت باشه همیشه قصه ت تو قسمت اول تموم شه

شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۴

that eventful night ..

شبه
، دلت گرفته
هوم
هیچی هم نداری که بهش فکر کنی
! هیچی
بعدشم
هیچکی
.. هیچکیم نداری که
! اصن هیچکیم نداری
. کلا
کاغذو میزاری جلوت سرتو میندازی پایین
یه ساعت
دو ساعت
.. سه
کاغذت قرمز میشه .بعدش خب اگه نباید سرتو زیاد بگیری پایین نباید بگیری دیگه
دستمال نمیگیری جلو بینیت
نمیری هم بشوریش
ازین که سرتو بگیری بالا تا خونا برگرده تو گلوت هم حالت بهم میخوره
بچه که بودم مامانی مجبورم میکرد این کارو کنم چقدر خوبه که دیگه نمیتونه مجبورم کنه که سرمو بگیرم بالا و همه اون خونای لعنتی رو برگردونم تو گلوم
همینجوری میشینی نیگا میکنی به کاغذه و نقشایی که روش شکل میگیره
همیشه آخرش خون لخته میکنه بعدش خودش خشک میشه
سرت یه کم درد میگیره
سرتو میزاری رو میز
. صبح بیدار میشی
فال میگیرم
فال کاغذ
کاغذ و خون
هیچی ازین نقشا نمیفهمم
کسی هست بتونه کمکم کنه !؟

سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۴

My Story

بیا منو ببر

خب دیگه اصلا برام مهم نیست کجا

فقط ببرم. یه جا که اینجا نباشه

غریبه شدم

هی هی هی

ببین

خب وقتی دنیا تو میگیری تو مشتت

محکمه محکم

بالاخره یه روزی مشتت بازمیشه و همه ی دنیات میریزه پایین

هیچی نمیمونه

! هه

هیچی

..

راستی

میای دیگه نه؟

قبل رفتن فقط

فقط داستانم خیلی وقته که تموم شده من که رفتم یکی این کتاب لعنتی رو هم ببنده

. همین

یکشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۴

..

! ببین .. ببین منو
یه جوریه همین بو رو میگم
بویی که میدم
شن
دریا
ساحل
بیا بچرخیم خب؟
انقده که سرمون گیج بره هی
. بعدش تالاپی میوفتیم زمین
فقط یه چیزی ،خب ببین ایندفعه ای که رفته بودم تو جنگله بازم هیچکی نبود
نه پریه مهربون نه جادوگر زشت .هنوزم فکر میکنم دوتاشون مردن با اینکه ممکنه پریه مهربون عصاشو زده باشه جادوگر زشت بومبی ترکیده باشه یا جادوگر زشت ناخوناشو گرفته باشه سمت پری مهربون و پری مهربون یه جیغ کوچولو کشیده و افتاده زمین و مرده
خب آره شایدم اصلا دیگه باهم کاری ندارن جادوگره زیر زمین تو قصرشه پریه هم تو قصرش رو ابرا .شایدم جنگلو تقسیم کردن هر کدوم تو قسمت خودشه .شایدم اصلا خیلی آشتی کردن باهمدیگه وسط جنگل تو یه کلبه زندگی میکنن
خب راستش من ایندفعه هم خیلی فکر کردم یه عالمه شاید دیگه هم بود که من بهشون فکر کردم اما دیگه حوصله نوشتنشونو نداشتم
.مهم اینه که ایندفعه هم نبودن .هیچکدوم
پری دریاییه بود چون لب دریا بوی خوب میداد .فکر کنم بوی پری دریای بود
هنوزم وسط دریاست فکر کنم .حالا شاید یه روزی بهش سر زدم .کسی چه میدونه
الانم که برگشتم بوی دریا میدم بوی دریای خوب با پری دریایی

دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۴

breaking

! رد منو که بگیری تا انتهای خط ستاره ها کش میام
.
.
.. بعد از یه ارتفاعی میوفته و میشکنه
خورده خ و ر د
.. حالا
! هیچی

شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۴

You ..

هوم .. خب ببین من یکی رو میخوام که فقط مال خودم باشه
هیـــم .. یعنی
هیچی ولش کن
خب ولی این که تو اون نیستی اصلا تقصیر تو نیست
یکی که وقتی بخوام بهش تکیه کنم یهویی نریزه پایین مثه پوشال
خب ایهیم .. آره منم اونی نیستم که تو میخوای شاید
شایدم از حجم دلت کوچیکترم
شایدم برای دلت کافی نبودم
.. شاید
کسی چه میدونه
یکم دورتر وامیستیم
چطوره !؟
سایه مم برمیدارم
اینجوری بهتره
بعدش
آره خب یه چیزی هم بعدش هست که من باید بگم
دلم خیلی برات تنگ میشه
دلم کاش برات کافی بود
.. دلم
خب گور بابای دلم
!.. فعلا

جمعه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۴

_

خب مثه این میمونه که بشینی لب جاده
منتظری اون اتفاق لعنتی از یه جایی بیوفته و تقی بشکنه
شایدم به جاش دلت
افتاد و شیکست
! کسی چه میدونه
پا میشی میری
بعد
قدمات شماره میشن
هر شماره یه قدم
تیک
تیک
تیک
بر که میگردی باز که میشینی همینجا
قلبه منه که شماره میشه
تیک
تیک
تیک
...

پنجشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۴

Ahaaaaaaaaaay

ببین
گوش کن
صداهه رو
یه قدم
دو قدم
سه قدم
..
بومب
بومب
بومب
. تموم
دور شدی
دوره دور
آهـــــــــــای
آهـــــــای
آهـــای
..
، یه هیچیه بزرگ بزار بعدش یه نقطه
!.. بعدشم هیچی

یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۴

..

خب ببین وقتی من خوابم بیدارم نکن
هی آهای
آهــــــــــــــــــــــای
پاشو دیگه دارم باهات حرف میزنم آخه
خب ببین کجا بودیم !؟
آها داشتم میگفتم هی شب شد هی روز شد همینطوریا .خب؟
بعدشم همینجوری دیگه
خب ولی یه چیز دیگه بعدش آها گفتم که یادت باشه من که خوابم بیدارم نکنی
اونجا بود سبز بود آسمون و تاب سرسره هم داشت یادته که؟
همونجا هی روز شد بعد شبم شدا من نمیدونم چرا یادم رفته
خب هیچی ببین یه چیز دیگه بگم من الان میرم میخوابم خب؟
بیدارم نکن

شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴

The Story Is Probable

هی
بیچاره دختره
بیچاره دختره دلش هی خوش بود هی هی هی
. خب راستش گور بابای دختره
هیچی
قصه ها چه زود تموم میشن
من قصه میخوام
یه قصه که توش خودم باشم و جاده هه
بعدش بدنمو در میارم میزارم وسط جاده هه که بخوابه
که دیگه هم پا نشه
خودمم میرم میشینم کنار جاده همینجوری .هی تنهایی میشینم گوشه جاده هیچکیم نمیاد
اما خب قصه هه تموم نمیشه که. آخرم نداره
راسنی ازین عروسکا دیدی که شیش تا هستن تو یه جعبه همشونم عین همدیگه ان ؟
وقتی ازاون عروسکا داری اگه یکیشون گم شه اشکالی نداره که
تو هنوز پنج تا دیگه ازون عروسکا داری
! بیچاره عروسکس .چون اون فقط تورو داره
. اما خب گور بابای عروسکه

جمعه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۴

U ..

خوابم بردش بعدش
خواب که بودم خوابه فرشته دیدم
.. هــــیم
. نمیگم چه شکلی بود
. اصلا شاید دیگه هیچی نگم

سه‌شنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۴

Today

هـــوم .. اومدم که چی بگم!؟
خالی شدم
خالیه خالی
یه خالی ای که درد میکنه
بدجوری
! تموم شد امروزم
امروز .. یه روز سنگین که زیر سنگینیش خ و ر د شدم
بـــد جــــــــــــــــــــــــوری
!.. ندیدی

دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۴

Heart Break !


جاده مو میخوام. همون جاده هه که فقطه فقط مال منه یعنی هی از هر جاش که رد میشم تا اون موقع که رد میشم مال منه .هیچکیم توش نیست
! من که داشتم رامو میرفتم
یعنی تو دنیای خاکستریم هی میرفتم
تو دنیام که یه جاده داشت که ته هم نداشت
پس چی شد !؟
هر چی که بود .. اگه حتی یه روزایی جاده م مه میگرفت اگه تو مه ها گم میشدم
اگه یهویی زیرپام باتلاق میشد
اگه یهویی همه خون بدنم رو بالا میووردم
... اگه
تو جاده م غریبه نبودم
الان مثه این غریبه ها شدم حتی با دستام
من که کاری به کسی نداشتم
یه غریبه که هی میخواد حرف بزنه بعدش هی نمیفهمی
هی یه عالمه حرف میزنم
هی هیچکودومشو نمیفهمی
هی
هی
هی
هی حرفامو عینهو این احمقا ترجمه میکنم پیش خودم که ازین که حرفایی نزنم که احمق بودنم پر رنگتر شه
هی حرفای خودمو قایم میکنم
هی دلم که میوفته پایین تقی میشکنه پاهامو تندی میزارم روش که کسی نبینش
! بعدش میخندم
.. اما .. اما من که کاری به کسی نداشتم