یکشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۵

14.8.85

دینگ
قدم اول
دینگ
قدم دوم
دینگ
...
یه کم بعد نوبت بوق اشغاله
ع ب و ر
هه
زرد
زرد
زرد
بنفش
زرد
زرد
زرد
بنفش
.
سه
شش
نوزده
.
.
.
حتی نه مثل خواب
.
!
.
میدونی ،لغت ندارم بزارم که بگم که چی
میبندم چشمامو که گم نشم
هنوز همون سه قدم فیلی فاصله دارم
!کی شمردنه اونجوری بلده ؟
شاید تو پر و خالی شدنای هر روزه
هر
روز
هر
روز
هر
ر
و
ز
.
.

که هی بچرخی و بچرخی و بچرخی
که هی
..
میشه یکم صبر کنی ؟
میگه همه شو خالی کن تا جا برای پر شدن داشته باشی
!جا ؟
هه
پریه هم عادت کرده هی هر روزدنبال من راه بیوفته تو دینگ دینگ شهر و هی گم بشه و پیدا بشه و خالی و پر
! هیـــم .. فقط ویز ویزاش بیشتر شد
پلک میزنی
یه عالمه قطره ی بارون
پلک میزنی
تصویر یه آدم از دور
پلک میزنی
یه چشم درشت خیره
پلک میزنی
میره عقب تر
پلک میزنی
همیجوری که داره حرف میزنه صورتش اعوجاج پیدا میکنه
پلک میزنی
محو میشه
پلک میزنی
پوف
پلک نمیزنی
دیگه نیست
هـــیـــــــــــس
! هــی
یه عالمه قطره بارونه گم شده
.
.
دینگ
خانوم کودوم ور !؟؟
چپ
.