پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۵

پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۵

30-4-85

هنوزم خورشید هستا
و هنوزم ماه دوره
که تو
که
به
درک
که
باور میکنی یا نمیکنی
که
!.. هنوزم
هی
هی
هی
..
یه آرامش زیاد
! حتی ابدی
مسخره ست نه ؟
هنوزم بلد بود برقصه
!! باور نمیکنی
! حرفم میزد و دلش هم تنگ شده بود
جادوگر لعنتی
چقدر باید بگذره ؟
نه نه
ممکن نیست
و کم کم انگاری حالا صدای رد شدن پر شده از همه جا
اووووووووووو
! بیچاره دختره
بعد من هر چی که هی فکر کردم هیچی یادم نیومد
حتی اینی که جادوگره رفت سمت جنگل یا دریا
از همون موقع گمش کردم و این فرشته هه حواسمو پرت کرد
! هی
حالا هم که یه عالمه وقته فرشته هه رفته تو آسمونا گم شده
میبینی تروخدا
حالا هیچکی هم نیس من بپرسم که
خداهه هم که انگاری خیلی خسته س
یعنی حقم داره ها
خب منم ورد میخونم
هنوز یادم نرفته
باور میکنی ؟
هـــــــی
هیچی اصن ولش کن
بازم نیگهشون میدارم
بلکه پیداشون کنم دیگه
کسی چمیدونه حالا

29-4-85

روزا تموم میشن
بعد یه چیزایی ازشون میمونه که نمیدونم ولی انگاری که حجم دارن
میدونی که
هوم
! حالا تموم نشو
من
هنوز
..
( ! ه ی چ ی )

شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۵

17-4-85

پره لکه بود
.. خیلی زیاد
مثه اینکه هی حالا بکوبن تو سرت
زیاد
با صدا
میگیره و میبیرتت
که معلوم نباشه که پر بشی که ندونی
از یه جایی پر میشی که یه حفره کم کم ازت کم میشه
لکه های خالی
لکه های پر
چرا نمیتونم درست بگم ؟
ببین پر میشی از لکه های خالی
که هی میکوبه
ولش کن
نمیخوام اصن
خداهه نصفه شب که میشه همه که میخوابن تو هم بگیر بخواب
! لطفا
نمیخوام بیدارم کنی
میفهمی ؟
یه چیزی میشه
میدونم
میشه ندونم ؟
گرفت تیکه تیکه ش کرد
نیگا نمیکرد
خودم دیدم
گوشامو میگیرم
چشمامو میبندم
همه ی بدنم شرو میکنه به لرزیدن
میپیچه تو بدنم
دستامو محکم میگیرم دورم
باز
هنوز
..
میپیچم
میپیچم
.. می