خب راستش این یه رازه
که چون رازه کسی چیزی نمیگه
چونکه کسی رازو نمیگه که
خب پس نمیشه رازو گفت اما خب راستش بعضی از رازا رو باید گفت چونکه بعدش نمیگی رازه رو بعدش گم میشه یهویی اصلا
حالا رازه رو که ولش کن اما یه چیزی بود که میخواستم بگم که گفته باشم که بدونی
خب اینم هیچی
یه چیزی
آها فرشته هه بیچاره گم شده بود نمیدونم کجا اونم نگفت اما خب حالا که بود پس هیچی دیگه
چه فرقی داره کجا
حالا من که میگم تابستونو بیشتر دوست دارم خب برای همینه دیگه
باز هوا بهتره خداهه میاد لم میده رو ابرا یهویی تازه ممکنه صداش کنی بشنوه
کسی چه میدونه ، ها ؟
زمستونا خب سردش میشه میره تو بهشت درا رو هم میبندن
حالا باز جوون تر که بوده بهتر بوده
آها حالا تازه خوبیش به اینه که پاییزه تموم شد
.. من میخوام برای عید
راستی نکنه اونقدرا هم خنگ باشم نفهمم حالا کــــــــــو تا عید یه عالمه مونده ها
همینجوری گفتم اصلا
خب بعدش آها فرشته هه هم داره بزرگ میشه رنگشم داره به تیرگی میزنه
سبزه تیره .. هوم خب میشه گفت چمنی
خب فرشته هام مثه آدمان دیگه
من نمیگما اون میگه
خب مگه ندیدی آدمام که هنوز بزرگ نشدن روشن ترن ؟
آهــــــــــــــــــــا اصلا گفتم میخواستم چی بگم تازه یادم اومد مترسکه خب؟ خوشحاله
نمیدونم چرا ها اما هست
راستی ما چرا الانه برف نداریم امسال ؟
خب شاید برف نداریم
برای همینم هست که آدم برفیم نداریم
مترسکه هم که خنگه و خوشحال
خوبه دیگه
همینم بسه تازه
همینجوریا
حالا تازه بقیه داره
شاید بگم
نه ؟
خب
حالا
..