جمعه، آذر ۱۱، ۱۳۸۴

Hastily

مثه اون وقتاییه که یه باری رو شونه هاته یا نه تو دستاته بعد دو دستی گرفتیش اونقدر سنگینه که از پشت خم شدی
همینجوریا
بعد هی میخوای برسی ، زود برسی بزاریش زمین یا یه جایی اصلانم معلوم نیست کجا . جاشو نمیدونی اما خب باید بزاریش سر جاش
فقط راستش سر جاشو نمیدونم کجاس
! اما خب باید بزارمش دیگه
الانه چقدر زیاد حرفم هستا
بعدشم چقدر زیاد نمیشه ها
دنبال یکی میگردم ، من فکر کنم اون فکرامو بگه بعد معنی شم بگه بعد من بفهمم فکرامو
آره اینجوری خیلی خوبه
حالا بعدش من الانه خیلیه زیاد حرفام هستن بعدا میگمشون
بعد تو بگو مجبوری ؟
بعد من میگم آره
بعدم هیچی دیگه بسه