میگذره
چند سالی میشه
به گمانم هفت یا هشت
فقط تو همین لیوانه نسکافه میخورم
همین که افتاد و ترک خورد
هنوز نشکسته
امروز
یا فردا
! به هر حال منتظرم
اولا لبه هاش طلایی بود
حالا همش رفته
. فکر کنم تو دل من
ترکه توشه از بیرون معلوم نیست
خوبه
. کسی چه میفهمه
، گفت بود راستی
!ترک رو هم میشه خورد ؟
گفته بودم
دارم میخورم
کم
. کم
بازم میگفت
نفهمیدم
. رفته بودم
سایه ی سفیدم تموم شد
. شکولاتایی که سحر داده بود هم
آینه کوچیکه از از دستم افتاد و شیکست
تازه داشتم میدیدم که یه عالمه شدم
مامانی زنگ زد
خونه مامان بزرگمو فروختن
بعدنا دلم تنگ میشه
تموم شدنا عادی میشه
خیلی خب
کم کم به یه جاهایی رسید
هوم
قصه مون رو میگم
ولش کن حالا بمونه بعدا
خب آره
میگفت
هر چقدم که هی خودمونو گول بمالیم
که نه
یهویی میبینیم چقده دور شدیم و رفتیم
چشمامو میبندم
چه مه ای میگیره همه جارو
چشمتو باز میکنی
مثه ندیدن میمونه
با یه صداهایی که هی تو هم گم میشن و میپیچن
بعد خودمو ول میکنم یهویی
تازه میفهمم
یه گوشه ای دارم کم کم رنگ زندگیم میشم
یکی بیاد بعدش منو خط خطی کنه
، میدونی
بدون
ت و
بازم
میگذره
هرچقدم
ب د