جمعه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۵

:)

یه دایره ای هست
بزرگ
میچرخمش هی
یه عکسی بود دیده بودم
قدیمی بود مال یه عالمه بعد
اولش بود توی فنجونه همینجوری هی حالا
سایه میگیره همه جا رو
سایه ی زیاد
چشممو باز که میکنم
شن
ماسه
صدای باد سرد
چشممو ببندم باز فنجونه و لیوان خالی که یهویی میوفته
چشمامو میبندم نمیبینم
صدای شیکستنش تموم نمیشه
هی تکرار میشه
تکرار میشه
..
هنوزم یه چیزایی هست
که یادم نرفته باشه
حالا
باز
دیگه یادم نیست
چشام باز بود یا بسته
کسی چه میدونه
بودم یا نه
کسی ندید
هیچکی
حالم بد میشه
خیلی
دوباره
مثه تنگ آبیه که پر و خالی میشد
از جلو رفتن خسته میشم
شاید اگه بال داشتم میرفتم بالاتر
حالا که ندارم
میرم پایین تر
تو یه عمق خالی
بوی خاک
بوی زیاد خاک خیس
چشمامو میبندم
هنوز پر سایه ام
چشمام باز میشه
لیوان خورد شده ی پر از سایه
سایه هایی که میچرخن
میچرخن
می چ ر خ ن

۳ نظر:

ناشناس گفت...

Shayad az in Hame Charkhsesh Khaste Bashi ... Ama Ta Hala Didi Zendegyie Bi Charkhesh Che GHadr Sarde?

Iranian idiot گفت...

u need an Acetominophene...
here I've got one!

I |Feel Nausea too

ناشناس گفت...

MAREFAT DORE GERANIS BEHARKAS NADAHANDASH