سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۶

86.11.9

خمیازه میکشم
ساعتو نیگاه میکنم
چراغ بالاسرمو خاموش میکنم
چشمامو میبندم
خمیازه میکشم
.
.
.
چشمامو باز میکنم
یه نیگا به ساعت میندازم
خمیازه میکشم
بلند میشم
.
.
تو خیابون راه میرم
سایه ها
رنگا
صداها
دستمو میگیرم جلوی دهنم
خمیازه میکشم
.
.
میگه چندتا؟
خمیازمو قورت میدم
میگم هیچی
صداش قطع و وصل میشه
گوشیمو خاموش میکنم
خمیازه میکشم
پامیشم
.
.
.
دستم جلو دهنمه
بهم نیگا میکنه
هوای تو بینیشو محکم و سریع میده بیرون
سرشو به چپ و راست تکون میده
دستمو از جلو دهنم برمیدارم
درسشو ادامه میده
خمیازه میکشم
.
.
پنجره رو میبندم
هوای سرخ دم غروب
ژاکتمو محکمتر میگیرم
خمیازه میکشم
پرده رو میکشم
.
.
.
کتابو میزارم رو سینه م
دستامو باز میکنم
چشمامو میبندم
خ
م
ی
ا
ز
ه
. همین

هیچ نظری موجود نیست: