گاهی اوقات اینجوری میشه
میری میای همه ی کارایی که باید بکنی رو انجام میدی
ولی یهویی انگاری که دو سر یه سیمو بهم وصل میکنن
(تو یه جای دور)
بعد جرقه میزنه .. سرتو برمیگردونی ببینی چی بعد یهویی بی حرکت میمونی سر جات
ساکن
بعد میبینی همه صداهای دورو ورت خاموش میشن و هیچ سایه ای نیست
بدون اینکه حتی فکری توی سرت باشه
تو ساکت چشماتو میبندی
یه ساعت
دو ساعت
هشث ساعت
یه روز
.
.
چشماتو که باز میکنی سقف اتاقت عینهو همیشه س
سفید
چشماتو میبندی
سیاه
.
میری
میای
و
.همه ی کارایی که باید انجام بدی،انجام میدی