شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۳

Help Me

من ازاینجور زندگی بدم میاد
من دوست ندارم همش خودم رو یا تو یا هر الاغ دیگه ای رو مدام دوره کنم
آره ،میدونم ... دنیام خیلی کوچیکه ولی فقط مال منه و این خوبه
.این خوبه که دیگه هیچکی رو توش راه نمیدم
! آره اینجوری نبودم
شدم
حرفیه؟
. آدما عوض میشن دیگه
! میخوام تو دنیام تنها باشم . دنیای کوچیک پر از خلط و خون و مه
.. بازم خواب دیدم تو یه عالمه خلط و خون و مه دارم غرق میشم
. ازین کابوس لعنتی هم بدم میاد
یعنی دعاهاش فقط برای سه روز بود !؟
... همون فرشته رو میگم که قول داده بود برام دعا کنه همونی که
یعنی واقعا یادت نمیاد !!؟
خدای خوبه پیر کمکم کن
. خسته ام خیلی خسته
! بشمر چند بار شد، بازم گم شدم
... کمکم کن
( ... ،سرم درد میکنه ،گریه )

هیچ نظری موجود نیست: