یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۹

3amordad1389

حالا نکه هی بخوام بنویسم که نبینم که کجام
فقط شبیه یه جور فراره
"شهر سیاه جادو"
با منی که همیشه دارم فرار میکنم و یه جایی یهویی یه چیزی محکم پرت میشه تو صورتم و بعد تازه میفهمم برعکس فرار میکردم
.
.
بعضی وقتا که میندازنم تو آفتاب که خشک بشم و چهار تا گیره محکم هم بهم میزنن که نکنه باد بخواد با خودش ببرتم و من تو باد هی میرقصم و یادم میره و یادم میره
.
.
.
. ولش کن

هیچ نظری موجود نیست: