و الان دقیقا همون لحظه اییه که من میفهمم زندگیم یه دایره س که دور من می چرخه و یه نقطه هی تکرار میشه.
و من برمیگردم به عقب دوباره از اول
و سه بار از یه نقطه ( دقیقا یه نقطه ) گزیده می شم
و جاش دقیقا همون قدر درد می گیره.
"دقیقا"
و من برمیگردم به عقب دوباره از اول
و سه بار از یه نقطه ( دقیقا یه نقطه ) گزیده می شم
و جاش دقیقا همون قدر درد می گیره.
"دقیقا"
و دلم یه جور بدی می گیره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر