چقدر اون چیزی نیستم که هستم ،مثل صداهای نامفهومی که می شنوی و پشت پلکت میسازیشون
فکرای مات که تهِ تهِ همشون هیچی نیست
چه بد میشه وقتی که میبینی یهویی که یه حجمی رو محکم گرفتی که از گرمای بدنت قطره قطره آب میشه و هر چقدرم که خودت رو منجمد می کنی دمای بدنت پایین تر از حجمت نمی یاد و شروع میکنی به قطره قطره شدن
.. اینجوریام
۱ نظر:
با شروع ذوب شدن موقعش رسیده از خواب بیدار شی. چاره ای نیست پنجره رو وا می کنی سیگاری روشن می کنی(بهتره دودش رو به صورت اینه بکوبی) بعدش به این فکر کنی چه جوری خودتو دوباره منجد کنی!
ارسال یک نظر