پنجشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۳

Angel

یه جوریه ببین گفته بودم یه روزی به دنیا میام دیگه نه ؟
خب حالا وقتشه
مگه نه ؟
یه چیزی مثل تولد
مثه بهار مثه شبای عید و سفره هفت سین
مثه وقتی که نیلو کاسه آبی که نارنجا توش میچرخن رو برام میگیره و من لبامو میزارم لب کاسه و آرزو میکنم
مثه لحظه بعد سال تحویل که نیلو رو میگیرم بغلم و ماچش میکنم ازین ماچای محکمه محکم
مثه وقتی که بابا قرآنو میگیره و من و نیلو از لاش عیدی برمیداریم
یا مثه چشم دوختن به بازیه ماهیای تو تنگ
شایدم هیچکودوم
شایدم فقط مثه همین لحظه
ببین تا لب لبه مرگ رفتم
من این فرشته هه که یه مدتی گم شده بود رو خیلی دوستش دارم
همین که تو آخرین لحظه دوباره پیداش کردمو میگما
!.. این دفعه قول نداد فقط خندید فکر کنم برام دعا کنه
این دفعه منتظر نمیمونم
اصلا دیگه منتظر هیچی نیستم
هر چی میخواد بشه ، بشه
میدونم که بد نمیشه
. نمیخوام که بد بشه چون

( !.. یه لیوان شیر گرم ،خواب .. فردا خیلی کار دارم، خیلی )

۱ نظر:

pegah گفت...

yaccccccccccc akhjoooooooooon eshgham kheili khsohahaaaaaaaaaaaaalm .. didi goftam khoob mishe. didi goftam ghose nakhor... kheili khosh halam oonghadr ke hata fekresham nemikoni.