پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۴

Apathy

میگه دوستت دارم
بدون هیچ مقدمه ای عینهو این احمقا
بعدش من میمونم بش چی بگم
بعدش عین احمق ترا تا میام حرف بزنم گوشی رو قطع میکنه
جدیدا عصبی که میشم دستام میلرزه
دلم رو که میگردم توش پیداش نمیکنم
از اون همه دوست داشتنم
! هیچی براش نمونده ،هیچی
یکی میگفت بی حسیه مطلق سنگت میکنه
نکنه سنگ شدم؟
ولی خب نه سنگ که گریه نمیکنه
کاش به جز بالشتم یکی رو داشتم میرفتم بغلش گریه میکردم
هــــــــــــــــوم
یه چیزایی تو مایه های مامان
ازین مامانا که بچشونو بغل میکنن بعدش بچهه هم خودشو لوس میکنه
مامانه هم بچهه رو ماچش میکنه
بعدشم دیگه قصه ما به سر رسید بچه کلاغه هم گم شد هیچوقتم به خونش نرسید
. تازه اگه هم میرسید هیچکی تو خونه منتظرش نبود
( راستی هنوز جوجه اردک زشتو یادته ؟ )

۱ نظر:

jonquille گفت...

hi! it's nice to see someone from Tahran. i wish i could understand what you say. kindest regards from Turkey.