یه تن خوبیه
... دو دو دو ر دو
میفهمـیش که؟
بعدش خیابونای شهر
صدای پا و خیابونای شهر ،خیابونای شهر و صدای پا
چشمایی که یه لحظه تو تاریکی گمشون میکنی و بعدش غرق شدن تو امتداد نگاه یکی وصدای خنده یه دختر بچه
بعدش ترکیدن یه بادکنک و خالی شدن از خودم
سرتو میچرخونی عقب و از این همه فقط یه توده سیاهی میبینی
بوغ ماشینا و تنه هایی که تو خیابونای گیج شهر میخوری
... دو دو دو ر دو سل دو دو دو
میفهمـیـــــم که؟
تاریکی خونه و بالا اوردن تیک تیکای این ساعت لعنتی و دهن کجیای تقویم روی میز
! هی روزا رو میشمرم وآخرای شب ستاره زیادی میارم
. بیچاره ستاره های زیادی که میوفتن و روی زمینای سیاه جون میدن
.
.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر