یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۴

Storyteller

من بچه که بودم خیلی وقت پیشا خالم شبا برام قصه میگفت .بعدش ظهرا که خالم میرفت باغچه رو آب بده همه عروسکامو برمیداشتم میرفتم تو حیاط میخوابوندمشون رو میز بعدش براشون قصه میگفتم اونام میخوابیدن بعدش من هنوزم بعد ازظهرا واسه عروسکام قصه میگم بعدش شب میشه هیچکیم دیگه برام قصه نمیگه.همین

هیچ نظری موجود نیست: