یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴

Hoom?!

دلم میخواد بشینی بعدش من یه عالمه حرف بزنم
هر چیه هر چی که تو دلمه
بعدش خسته نشی
میشینی

شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۴

Today

همیشه همون موقعی که باید یکی باشه
! تنهای تنها میمونی
میدونی این قانونشه
اما دلت میگیره
. همین

Alarm !

، یه مرزی
یه مرزی دارم
. تا یه قدمی خودم مال منه ،هر جا که باشم
. هر کی وارد محدودم بشه میزنمش
هر کی
بدجوری
. همین

جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۴

Nigritude

رنگا
شب
ساعت چهار صبح
خوابتم نمیبره
دلم گم شده
آسمونم سیاهه سیاهه
ستاره ها هم گم شدن
بعدش میخوای بال داشته باشی بری بالا تو آسمون .اصلا یه جور بدی دلت میخواد بال داشته باشی بری تو آسمون نقطه شی
بعدش من آرزو میکنم بال داشتم ،پر میزدم میرفتم اون بالا ته آسمون پیش ستاره هایی که همیشه یه جا جم میشن مهمونی میگیرن بعدش یهویی بعضی شبا عین امشب گم میشن
دلم میخواست بال داشتم شب میشد ،میرفتم بالا پیش ستاره ها
دیدی هر شب یه ستاره مهمونی میگیره؟ همشون جم میشن یه جا؟
! اما نمیشه من که بال ندارم
کاش یکی بود برام بال درست میکرد .دوتا بال که بتونن منو ببرن پیش خوده خوده ستاره ها بعدش که صبح شه دوباره خورشید خانوم بیاد برم رو ابرا بخوابم تا دوباره شب شه ستاره ها بیان
همینجوری هی پیش ستاره ها باشم
...
امشب آسمون ستاره نداشت
آسمون سیاهه سیاه بود
!تیک تیکای ساعتم سیاه تر
دلمم یه جای دور رفته
شایدم گم شده
شایدم اون سر جاشه
من گم شدم
دیگه هم شاید نداره
.بسه

دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴

Poisonous

کاشکی هیچ آدمی هیچوقت به این نرسه که بفهمه بودن و نبودنش هیچ فرقی باهم نداره
...

یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۴

Ahaaaaaaay !

همیشه دقیقا همون موقع که به یکی احتیاج دارم هیچکی نیست
هیـــــــــــــــــــچکی
!! حالا بیخیال که موقع های دیگه هم هیچکی نیست
!کسی نبود؟
الـــــــــــــــو
!هی کسی نیست اینورا منو ببینه؟
یکی بیاد من سرش داد بزنم
آهــــــــــــــــــــــای
هیچی خب
! خوبه

شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۴

Intangible

! آسمونم زود پیر میشه ها
دیدی همه چی خوبه یه جورایی همه چی رله ست. آسمونه و هوای خوب و خورشید و درخت و یه عالمه گل
مثه بعضی ازین نقاشیا.دیدی که؟
خب بعدش یهویی آسمون خسته میشه خب پیره دیگه حوصلا نداره که ! یهویی یه تیکه ابر سیاه میاره همه چیشو قایم میکنه .اه چقدر چرت و پرت میگم
بیخیال .اون روزی رو بگم که روز نبود شب بود بعدش هی رفتیم تو جاده اصلا من ازین جنگلا تو شب خوشم میاد دیدی انگاری یکی اون وسط میگه هــــــــــو بعدش تابستونه ها اما نسیم خنک میاد اصلا میخوای وسط جاده پیاده شی همینجوری بری و بری
نور ماشینایی که از روبه رو میان .بعدش بابات سرعت رو میبره بالا و سرتو از پنجره میبری بیرون ازین نفسای زیاد میکشی
بعدشم هیچی خوابم برد .خوشم میاد تو جاده بابا رانندگی کنه ساکته ساکت باشه بعدش ابی بزاره بعدش آروم آروم چشمام بره .بعد که پاشدم رسیده باشیم
آها راستی شبا تو جنگل وسطتشم که باشی هیچی نمیشه ! ببین یعنی نه فرشته ی مهربون میاد نه جادوگر زشت .حالا من گفتم که گفته باشم که هیچی نبود به جز یه بوی خوب .خب شایدم جادوگره فرشته ی مهربون رو زندانی کرده خودشم خواب بود من ندیدمش .شایدم فرشته ی مهربون جادوگر رو زندونی کرده بعدش رفته تو آسمون رو ابرا بخوابه .شایدم اصلا انقدر دوتاشون پیر شدن که فقط تو کلبه شون میشینن لب شومینه بیرونم نمیان
.. شایدم
هــوم ..راستش شایدم دوتاشو مردن
. به هر حال نبودن
مهم همین بود که نبودن. مثل آدمای زندگیه من .یکی میاد یکی میره یکی هم
...
بیخیال اینم ، بریم سراغ یه چیز دیگه
اها راستی لب دریا باشی شبم باشه تاریکم باشه صدای موجم باشه چشماتو ببندی دستاتم باز کنی بازه باز. قسم میخورم یه لحظه میمیرم یعنی من مطمئنم یه لحظه مردم .لب دریا که برم اگه تنها باشم یهویی خیره میشم به موجا همینجوری میمونم .بعدش هی موجا .. موجا .. موجا
بعدش ساکت که میشه موجا حرف میزنن بعدش من عین اینایی که تو یه جای غریبه ان میشم .دوست ندارم غریبه باشم بعدش آروم میرم جلو میشینم موجا میان نزدیک زانوهای شلوارمو میگیرن دستامو میزارم رو شنا .چشمامو میبندم
باهاشون دوست میشم
شاید یه روزی باهاشون برم .برم اون وسطا پیش پری دریایی که موهاش رنگ طلاست وقتی هم از آب میاد بیرون قطره های آب مثه تیکه های الماس رو موهاش برق میزنه . شاید یه روزی برم پیش اون . یه روزی که با موجا دوسته دوست شدم
دیدی دور میشی دوره دور تا ته جاده
یه جاده که ته نداره
خب راستش .. هیم .. یعنی .. دیدی دلت یه جوریه ؟
اون جاده هه که ته اون جنگل ست که میری تا تهش هیچکیم نمیگه نرو .تو همون جاده هه که همیشه تهنایی میری بعدش برمیگردی پشت سرتو میبین ی دلتم اصلا واسه هیچکیه هیچکی نمیتنگه
.. تو همون جاده هه دلم
! گوره بابای دلم بابا
. همین
اه اینم هیچی.پاکش کن بریم یه چیز دیگه بگم .خب اخه یه عالمه حرف دارم اما خب بیخیال مثه همیشه بقیشو دفن میکنم یه جایی اونور مرز دلم که هیچکیه هیچکی نمیبینش

من دلم پشت پلکامه چشممو که میبندم تاریک میشه .. آروم میشه ، دلم میخوابه
. هـــیــــــــس خوابید
! .. بریم

چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۴

My Wish

خسته میشی بعدش دلت باز یه جوری میشه ،یه جور بدی .خب بعدش مثه همیشه نمیخوای بنویسی .اصلانشم هیچکی به جز کاغذت نیست که حرصتو سرش خالی کنی .همینجوری هی با کلمه ها میکوبی روش هی .. هی .. هی
اصلا این هیچی. ولش کن.دلتو میگفتم که یه جوری میشه هی یه جوری میشه بعدشم هیچی .اصلا خسته میشی .اصلا یه جور بدی خسته میشی .یه جور بد عین اون صداهه که پشت گوشی یخ میزنه .عین یه جور بد ، یه جور خیــــــــلی بد .نمیفهمی الان که بعدش من هی میگم .یه دردی هست یه دری از یه زخمی که نیست ولی جاش درد داره .جاش هست اما جاشم معلوم نیست کجاست . یه حرفی مثه یه بغض لعنتی گیر میکنه تو گلوت میخوای بگیش بعدش خفه میشی .بغضت رو قورت میدی میره میشینه رو اون زخمه که نیست ولی جاش هست بعدش چون شوره وقتی میشینه رو اون زخمه یهویی جاش که درد میکرد سوزش هم میگیره .میخوای داد بزنی بریزیش بیرون اصلا یه دادی بزنی که هر چی توت مونده بریزی بیرون
! بعدش نمیشه ،میری میگیری میخوابی
میخوابی ؟
بعدش بعد یه عالمه آرزو میکنی .آرزو از ته دلت .چشماتو میبندی آرزو میکنی کاش دیگه پا نشی
کاش دیگه پا نشم
...

سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۴

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

_

آسمون حتی اگه عاشق ابرا هم بشه
ابرا بارون میشن و میرن
! باز آسمون تنها میشه
بیچاره آسمون .کاشکی هیچوقت دلشو به ابرا خوش نکنه
آسمون احمقه
میدونی؟
آسمون خیلی احمقه چون میدونه ابرا رفتنین
... اما
.. خب راستش هیچی فقط
! بیچاره آسمون
..
یه وقتایی میخوای بخوابی آرومه آروم
همین
ازون خوابا که دیگه هم بعدش بیدار نشی
هیچکیم نمیفهمه


خیلی خسته ام خـیـــــــلی
هوم یه چیزی یادم رفت
! شب بخیر

شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۴

Party

فکر کن سه ساعت از نیمه شب گذشته باشه و از جایی بیای که هیچکدوم از آدماش رنگ تو نباشن .فکرشم سخته
! خیلی
آدمایی که تو تاریکی و نورای رنگیه رقص نور هر کدومشون یه رنگی میشن هر لحظه بعدش یه لحظه بعد یه رنگ دیگه .. یه رنگ دیگه .. همینجوری یه عـــــالمه رنگ میشن و رنگاشونو تو جیغای بلندشون خالی میکنن و حس میکنن که خوشحالن
بعدش تو فقط یه غریبه ای که گوشه اون رنگا تو تاریکی نشسته و عقربه های ساعتشو هل میده که برن جلو
خسته ام خیــــــلی ،شب بخیر

جمعه، تیر ۲۴، ۱۳۸۴

My Heart

راستی چی شد یهویی این حجمه همه قلبم رو گرفت؟
.. یه جحمی از
.. یه حجم بزرگی از
..از
. ازتو
هــوم!؟

سه‌شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۴

Harmony


من دلم ازون شبا میخواد که ماه گرده گرده .نورشم از همیشه بیشتره .یه عـــــــالمه هم ستاره داره دورو ورش . با یه سالن بزرگ .بزرگه بزرگ
! فکرشو کن
یه سالن بزرگ .یه کمم سرد .با پنجره های بزرگ که پرده هم نداره .بعدش اگه پنجره رو باز کنی صدای باد میادش. ماه معلومه .تا خود صبح هم هیچ ابری نمیاد روشو بگیره. اونم همش میتابه و میتابه
بعدش یه آهنگ مثه اون آهنگه
بعدش هیچکیه هیچکی هم نباشه
آها فرشته هه باشه ها . دستاشو بزنه زیر چونه ش همینجوری
.. بعدش من و تو
تا صبح میرقصیم نه؟
هی
هی
هی
هی
..

یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

Schizophrenia

خب ببین همیشه که آدما نمیتونن دلشونو بریزن رو زبونشون
یه جایی میخوام یه جایی که بلند باشه مثه سر کوه .اون نوک نوکش
بعدش برم اونجا داد بزنم بلنده بلند .. دلم که خالی شد ،برمیگردم.قوله قول
هیـــــــــس
ببین صدای رنگارو
. میخوام توشون غ ر ق شم

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۴

Proceeding

خب راستش دختره داره روز به روز میره جلوتر
!.. م ی ت ر س م
.فقط همین
ازین که ازونور باورم بیوفتم پایین
دامب

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴

My Room

خب فکر کنم یه چیزایی شده
هـــــــــــــــوم ..، بزار ببینم .یه سبد سیب یه سبده پره پر سیب بعدش یه نوری که از گوشه سمت راست میزنه بعدشم یه تیکه پارچه نرم مثه ابریشم .که آروم بلغزه زیر سبده. یه پنجره ی باز که اونورش پره درختای سبزه
نوره زیاده زیاد اما نه اونقدر که چشمامو بزنه. بادم باشه باده خنکه تمیز .حالا رو میزمون دو تا پیش دستی داریم دوتا کارد . سیب میخوریم. بدون هیچ حرفی
( . خداهه هم هست )

آها راستی میخواستم بگم چی !؟
!.. یه چیزی شده بود آره
! دوستت دارم

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۴

Window

دلم یه جوریه یه جور بدی گرفته
یه جور خیلی بد
دلم هوا میخواد
هوای خوب
هوای پاک
هوای تمیز
هوای مهربون
... هوای خدا
دلم میخواد بره اون دوردورا
.. دلم
هوم بزار ببینم تو همون اتاقه آره همونجا .همون اتاقه که تاریکه پنجره هم نداره
درش هم نیست
کاش این اتاقه پنجره داشت میرفتم بازش میکردم هوا بیاد تو بعدش هوا هه بغلم کنه بعدش برم تو بغلش یه عالمه گریه کنم .بعدش هم هیچی
اصلا همین .. همین جوری
... کاش

سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۴

Lift Up Ones Eyes ..

خب راستش من قهرم اصلانم دیگه هیچی نمیگم قصه هم نمیگم نیگاهم نمیکنم
!
دلم بدجوریه بدجوری خدا میخواد .خدای سفیده تمیزه خوشبو که یه عالمه هم مهربونه .خب هی کار داره نمیگه آدم دلش براش تنگ میشه
چند روزه سجاده م رو عوض کردم بعدش همش احساس میکنم غریبه شدم با خودم ... با خدا
با خداهه یهو دعوام میشه بعد هیچی نمیگه ، هزار بار؟! نه یه عالمه بیشتر! باهاش دعوام شده بعدش من دوباره آشتی کردم و اون دوباره به حرفام گوش داده
بعدش من هی گم میشم پیدا میشم ، هست. اصلا خیلی خوبه که اون بالا یکی هست که اگه هیچکیه هیچکیم که نباشه هستش
هیچکیه هیچکیه هیچــــــــــــــــــــکی
دلم جنگل میخواد یه جنگل که همش سبزه .سبزه خوب .سبز تمیز
دلم میخواد هوا سرد باشه آتیش روشن کنم ، دلم میخواد بشینم کنار آتیش هوا نم داشته باشه .من باشم خدا هم باشه بعدشم هیچی همین
یه جورایی ازین منتظر بودن بدم میاد یه چیزی میشه همیشه وقتی آدما اینجوری منتظرن بعدش یهویی یه چیزی میشه
! راستش دلمم شور نمیزنه
.. کاشکی فرشته هه پیداش بشه باز . دلم براش تنگ شده
... آهای .. آهای ... آهــــــــــــای

شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۴

Whit U

.. یکی بود یکی نبود زیر این گنبد کبود
دیدی همه زندگیا شبیه قصه ان ؟
قصه های رنگی ،قصه های سیاه سفید
فکر میکردی یه روزی قصه بشیم؟
خودمون آره خوده خودمون مثه اون روزا که چشمامونو میبستیم و میرفتیم تو شهر قصه ها همون شهری که خیلی بزرگه اصلا خیابوناش و جنگلاش ته نداره
! بعدش ما میرفتیم اونجا ، تازه گمم نمیشدیم
.. تهنا هم نمیشدیم
خب حالا خودمون قصه شدیم .قصه ی پر از غصه. یه قصه که حتی تو کوچه هاشم گم میشیم
! چه برسه به خیابونا و جنگلاش
. . . نمیخوام