خب فکر کنم یه چیزایی شده
هـــــــــــــــوم ..، بزار ببینم .یه سبد سیب یه سبده پره پر سیب بعدش یه نوری که از گوشه سمت راست میزنه بعدشم یه تیکه پارچه نرم مثه ابریشم .که آروم بلغزه زیر سبده. یه پنجره ی باز که اونورش پره درختای سبزه
نوره زیاده زیاد اما نه اونقدر که چشمامو بزنه. بادم باشه باده خنکه تمیز .حالا رو میزمون دو تا پیش دستی داریم دوتا کارد . سیب میخوریم. بدون هیچ حرفی
( . خداهه هم هست )
آها راستی میخواستم بگم چی !؟
!.. یه چیزی شده بود آره
! دوستت دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر