دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴

Relate

من دلم گرفت
دلم خیــلی گرفت
بعدش راه افتادم تو یه جاده
رفتم و رفتم و رفتم و رفتم
خیلی جاها خیلی جاهای دور که دوره دورن
بعدش دلم که گرفته بود تنگ هم شد
بعدش یهو یه جا موندم .موندم و موندم
دلم پر کشید یهویی .همینجوری تو آسمونا چرخید و چرخید ومنم سرمو گرفتم بالا دستم رو هم گذاشتم سایبون رو پیشونیم و دلم رو نیگا کردم
یه خنده اومد تو چشمام
بعدش دلم ازون بالا تقی افتاد
منم همینجوری واستادم نیگا کردم حتی نشد که برم و بگیرمش
ش ی ک س ت
خورده خورد شد بعدش خم شدم خورده هاشو جم کردم تو دستام گرفتم و راه افتادم
.. بازم رفتم .رفتم ورفتم و
تا آخر جاده
. جاده ی پر از خاکستری و سرد
حالا تو اگه یه روزی رفتی تو یه جاده که خاکستری بود سرد هم بود ته جاده هم تو مه گم میشد ویه خط نقطه چین از خون هم وسط جاده بود بدون که من تا ته این جاده رفتم و
. رفتم و رفتم و رفتم و .. ، گم شدم

هیچ نظری موجود نیست: