چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۴

Happen

بعدش من که برگشتم هزار تا غروب پيرتر شده بودم اونقدر که هيچکيه هيچکی منو نشناخته بود
هيـــــــــــــــــــچکی
هر چی واميستم نميای کوشی پس؟
يه جا بود که پروانه هاش بالشون نشکسته بود
من چرخيدم و چرخيدم و چرخيدم
بعدش تو اون حوضه که پر آب بود ،آبشم سفيد بود غرق شدم
بعدش هی خودمو نفس کشيدم تا ته دريا رسيدم که پره جلبک بود
من ازين جلبکا ميخوام
يه عالمه
با اون ابرا که بالای دريا جم ميشه
بعدش ازون هوا ها ميخوام که بالای کوه داره

تازه اون موقعی دیگه دلم تاپ تاپ نمیکردش که قلبم تند تند بزنه که نفسم بند بیاد وقتی بالای کوهم بعدش بترسم سرم گیج بره
اصلانشم اینطوری نبود عین وقتی بود که کنار دریا آرومه آرومم
ميای بريم کوه ديگه نه؟
اخه اون روزی خیلی بد بود که هوا شرجی شده بود بعدش موهام که صاف کرده بودم باز وز کرد
همون موقع که گم شدم رو ميگما
بعدش چرخيدم رو ماسه ها
بعدشو يادم نيست
اما بيدار که شدم داغ بودم همه بالشت و ملافم خيس شده بود بعدش يخ گذاشته بودم رو صورتم انقده خوب بود که نگو
بعدش نميدونم چی شده بود اون آقاهه سرم رو کشيده بود پنبه گذاشته بود رو دستم
هنوزم سرم درد ميکنه تازه جاشم مونده من نيگاش کرده بودم بعدش خنديد اما من لبام باز نشده بود
بعدش که برگشتم يه عالمه چشمام پيرتر شده بود
اون گفتش اينو. بعدش من آينه رو نديدم
ميگه دو روزه خوابی .ميدونم که چرت ميگه چونکه من اصلانشم خواب نبودم
حالا قرصام رو نخورم بازم ميرم همونجا ،همونجا که پروانه هاش بالاشون نشکسته بود بعدش چشمامو ميبندم قرصامم ميزارم زير بالشتم
گفتم خوردمشون .اونم احمقه چون که باور کرد بعدش من ايدفعه خنديدم
.حالا من اگه رفتم نگی نگفتيا چونکه گفتم

هیچ نظری موجود نیست: