دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۴

So Bad

فکرشو کردی ؟
فکر باورای مریض من رو
فکر حسی که حتی اسمش رو هم نمیدونم
بعدش تو
هی همینجوری تو تا یه جایی
یه جایی که یهو من پر میشم . از یه حسی مثه تهوع . تهوع زیاد ازون حسه که اسم نداره
بعد تو
بازم تو
! حالا شاید بعدش این حسه عوض شه . کسی چه میدونه
میدونی؟
باورام مریضن . بدجوری
و من باید یه مدتی بدون اونا زندگی کنم
. حالا شاید یه روزی اونا رو هم سپردم به درک

هیچ نظری موجود نیست: