یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۴

Mmm ..

عین این میمونه که بخوای از دور بعدی راهتو عوض کنی
یه زمانی میخوام برای پوست انداختن
با یه جایی
تو فکر جاشم
دور نباشه زیاد .آها شلوغم نباشه
یه جایی مثه یه کنج . حالا دقیق که نمیدونم اما تو فکرشم
سنگین شده .. خیلی
قدمامو میشمرم
یک ..... دو ............ سه
بعدش مرتب تر
یک ... دو .... سه
یک .. دو .. سه
یک
دو
سه
یک
یک
یک
سه
هفت
یک
ی ک
یکه
یکی
یه دونه
فقط
تموم
بسه
. حداقل برای فعلا

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام..ياسي چند وقته ازت خبر ندارم كچايي عزيزم؟؟... به اميد فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنيا