جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۸۴

Insensibility

آهــــــــــــــا اینو اون موقعی یادم رفت که بگم
مترسکه رو کشیدم . تنهای تنهای تنها
دلم نیومد بعدش پشت اون کوه سومی کلاغه رو هم کشیدم
یه دونه هم نه ، چهارده تا
. مترسکه تنهاست . همینجوریم باید بمونه
درخته دوتاست . ابرا هم سه تا
با یه عالمه ی زیاد گندم
با عالمه ی زیاده دور شقایق
مترسکه یکی یه . سرشم گرفته پایین
نمیخواست کسی صورتش رو ببینه . منم نکشیدم صورتشو
کلاهش بزرگه
نمیخواستم نیگهش دارم . نه که دوستش نداشته باشما ، نه ، ولی نمیخواستم نیگهش دارم
دادمش بچه ی پانی
فقط سه ماهشه
مترسکه رو دید . بعد خندید . خنده ی زیاد
! منم که میبینه میخنده ، خنده ی زیاد

۱ نظر:

Hessam گفت...

وای چه بلاگ نرسناکیه اینجا !!
چه آهنگ وحشتناکی
یه جوریم شد
ولی چه نوشته های قشنگی