خب خدا نیگرانم شده
هی میخواد دستمو بگیره بکشه بالا هی نمیشه
یعنی راستش نمیزارم خب
یه جوریه ، شایدم دارم ناز میکنم
به هر حال
آخرشو میدونم اما
همچین بزنه پس سرم بکشم بالا که حظ کنم
بعضیا هستن زبون خوش حالیشون نمیشه
چی کار میشه کرد خب
امکانم داره خسته شه بگه به درک بابا هر غلطی میکنی بکن
بعدشم خب فکر کنم به اون فرشته نارنجیه بگه براش یه فنجون قهوه درست کنه
آخه خب گفته بودم که خداهه عوض شده
متجدد شده شاید یه جورایی پست مدرنیسم رفتار میکنه
اما الان بدجوری نیگرانه
میفهمم
شایدم یه کم دیگه اصرار کنه که بعدش یه کم دیگه ناز کنم یهویی دستشو گرفتم
چطوره ؟
! کسی چه میدونه
هنوزم میدوستمش
راستی فرشته سبزه هم گم شده
گشتم
نبود
کجاست ؟
نمیدونم
بسه