دوشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۴

It Threatens To Rain ..

اینجا هوا خوب است
نیست
نه ، بود
نبود
...

۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست خوب من امیدوارم حالا که از این فصل بدت میاد هر چه زودتر تموم بشه و تو رو بیش از این ناراحت نکنه

ناشناس گفت...

ناباور
چه اندوهگينند زنهاي بنشسته هر عصر
در كوچه بر صفه خانه هاشان
چه غمگين و خاموشوارند
در اين فرط نوميدي محض
سر مويي اميد در سينه دارند
كه شايد نه
بايد
بر او بازگردد همه حاطراتش
كه زايل شده شايد از او
در آن دود و آتش
در آن بيكران دشت تشويش دشت مشوش
چه اندوهگينند و خاموش چشم انتظارند
زناني كه ديگر اميدي ندارند

حميد مصدق

ناشناس گفت...

چشم بر راه
دختري استاده بر درگاه
چشم او بر راه
در ميان عابران چشم انتظار مرد خود مانده ست
چشم بر مي گيرد از ره
باز
مي دهد تا دوردست جاده مرغ ديده را پرواز
از نبرد آنان كه برگشتند
گفته اند
او بازخواهد گشت
ليك در دل با خود اين گويند
صد افسوس
بر فراز بام اين خانه
روح او سرگرم در پرواز خواهد گشت
جاده از هر عابري خالي ست
شب هم از نيمه گذشته ست و كسي در جاده پيدا نيست
باز فردا
دخترك استاده بر درگاه
چشم او برراه

حميد مصدق

ناشناس گفت...

یاسمن عزیز امیدوارم که از این شعرهای انتخابی من خوشت بیاد حالا که از پائیز بیزاری برات آرزوی بهترینها رو می کنم و ممنونم که به وبلاگ من افتخار دادی مرسیییییییی

ناشناس گفت...

nabood ...

ناشناس گفت...

inja ham bad nist. hava ro migam.

ناشناس گفت...

آهنگ بلاگت مرگه لامصصب

ناشناس گفت...

nabood, hanooz nis, mishe yani?