پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۴
Now !
سهشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۴
Some Time
دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۴
So Bad
شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴
Wait ..
بعدش که بازی تموم میشد یادم میرفت پامو بشورم
همیشه دستام و پاهام پر بود از یه عالمه زخم
همیشه آدما زخمی میشن یعنی انگاری بایده . باید زخمی بشن
بزرگتر که میشن زخمی روزگارن
هوم فکر کنم طول بکشه تا این زخمه خوب شه . آخه میدونی ؟
فکر میکنم بچسبونمشون رو دلم
! بلد نیستم
حیف
سهشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۴
Anyway ..!
خب زور که نیست
نمیشه
نـــــمیـــــــــشه
بعد من دیگه دارم خودمو بالا میارم
اما اصلا تموم نمیشه که
. بس که از خود لعنتیم پرم
یه چیزی یا یه کسی یه جایی زیادییه . بعد هی همینجوری خب؟
اینم ولش کن حالا بعدن میگم
یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۴
Sevan
دارم نفس ذخیره میکنم
شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴
22
چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۴
My BirthDay ..!
. دلم مثل هميشه پر ميکشه و ميره اون روزای دور چرخ ميزنه
! به دلم خوش ميگذره
دلم پنج سالش ميشه .دلم اون پيرهن قرمزه رو میپوشه که دامنش چين چينيه . دلم موهاشو باز با اون روبان قرمز ميبنده. بعدش دلم با خاله ميره که کيک بگيره .خاله برای دلم دوباره کلاه ميگيره با فرفره .پنج تا شمع باريک کوچيک .آقای پيروکم يه بستی قيفی که ۲تا شاتوتی و يه پرتقالی و يه موزی و يه شيری داره با يه دونه هم قهوه ای با يه شمع خرسی ميده کادوی تولدم . بعدش دلم با خاله ميره خونه گيتی جونم اينا که يه عالمه بادکنک و کاغذ رنگی زدن تو هال . بعدش گرامافون و صفحه تولد تولد . دلم همينجوری با آرمی و امير ميچرخه تو خونه گيتی جونم اينا .دلم باز شيطون ميشه با سوزن ميزنه به يکی از بادکنکا و تقی ميترکه و قهقه ميزنه زير خنده .ازون خنده خوبا که يه عالمه ساله ... . دلم يه عالمه با آرمی و پانی ميرقصه با همون اهنگه تولد تولد .. . دلم شمع فوت ميکنه دلم کيک ميبره دلم کادو باز ميکنه دلم ... . دلم همونجا ميمونه که مثه هميشه آخر شب از زور خستگی رو تخت گيتی جون بيهوش بشه و يه عالمه خوابای رنگی ببينه . دلم ميمونه و من خيره ميشم به کيکی که روش بيست و دو تا شمعه
. چشمامو ميبندم که آرزو کنم
! هوم راستش آرزويی که ندارم
چشمامو باز ميکنم
شمعا رو فوت ميکنم
برای بيست و دومين بار يه سال بزرگتر ميشم
... دلم هنوز
مادرم نه ماه عذابت را سپاس ،اما کاش میدانستی که کودکت هرگز و هرگزنمیخواست که پا به دنیایتان بگذارد و همچون غریبه ای سردرگم در جاده ای مه آلود گم شود
... مادرم نه ماه عذابت را سپاس